ماندن
گفت: سلام!
گفتم: سلام!
معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!
گفتم: می مانم.
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم!
+ نوشته شده در دوازدهم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مهدی صادقی,მაჰდი სადეყი
|
بهترین و جدید ترین ویرایش(ادیت)ها را ازما بخواهید.